مرا تو راحت جانی و من تو را نگرانگناه کیست که من با توام تو با دگراناگر بهشت بهایش تو را نداشتن استجهنم است بهشتی که نیستی تو در آنبه جستو جوی تو در چشم خلق خیره شدمغریبهاند برایم تمام رهگذراننهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیبچقدر راهزن اینجاست بین همسفرانعجب ز عشق که هر کس روایتی دارداز این گذازهی آتشفشان در فورانخموش باش که با دیگران نمیگویندرموز تجربه وحی را پیامبران