«مشکل اینجا بود که کسی از آدمی که میخواست به باکو سفر کند انتظار نماز خواندن نداشت! من دقیقا در روز شروع ســفرم خاله شدم و مستقیم از بخش نوزادان بیمارستان سوار اتوبوس قم-تهران شدم و نفر آخر پای اتوبوس باکو رسیدم و تازه نماز هم میخواستم بخوانم! در صدم ثانیه که راننده و مسافرها سرشان به جادهی کیفها گرم بود خودم را رساندم به نمازخانهی ترمینال غرب و حالا این وسط خدا هم شوخیاش گرفته بود و اذان نمیشد! بالاخره آن نماز مغرب و عشا خوانده شد ولی این تازه قسمت راحت ماجرا بــود چــون اتوبوس قطعا برای نماز صبح جایی نمیایستاد! یک بطری آب با خودم برداشتم و خودم و نمازم را سپردم به خدا و سوار شدم.»باکو پایتخت جمهوری آذربایجان نه در گذشته و نه در امروز برای ایرانیان غریبه نبوده."آنجا که باد کوبد" روایت سفر ده روزهی دختری است به باکو و تلاشش برای شناختن فرهنگ و آدمها آن دیار. کتاب سفر او با سفرنامههای قاجاری بادکوبه و سفرنوشت محرمی الکساندر دوما در قفقاز -که برای اولین بار به فارسی ترجمه شده- همراه است. شما هم همسفر شوید! 🎒 از سفر بخوانید!