«كتاب چاي»، يكي از سه كتاب مطرحي است كه در فاصله ده ساله شروع جنگ ژاپن و چين (۱۸۹۴) تا پايان جنگ ژاپن با روس (۱۹۰۵)، توسط نويسندگان ژاپني و به زبان انگليسي نوشته شد. كشور كوچك ژاپن كه آن زمان بسيار ناشناخته بود، در جنگ با امپراتوري بزرگ چين و به خصوص در جنگ با يكي از دو ابر قدرت زمانه يعني روسيه پيروز شد و افكار عمومي جهانيان سخت خواهان متوجه و خواهان شناخت ژاپن شدند. بنابراين اين زمان كتابهاي در معرفي اين كشور از سوي غربيها نگاشته شد كه در آن ژاپن كشوري وحشي و عقب افتاه توصيف ميشد كه در پايه اصلاحات به سبك غربي و نزديكي به غرب توانست به پيشرفت برسد.
در چنين احوالي خود ژاپنيها به معرفي كشور خود پرداختند كه سه كتاب «مردان سرآمد ژاپن؛ ژاپن و ژاپني» نوشته كانزو اوچيمورا، «بوشيدو، روح ژاپن» نوشته اينازو نيتوبه و «كتاب چاي» نوشته كاكوزو اُكاكورا مورد توجه بيشتر قرار گرفتند. با اين همه مقايسه دو نويسنده اول يعني اوچيمورا و نيتوبه با نويسنده «كتاب چاي»، ما را متوجه تفاوتهايي كلي ميكند. دو نويسنده اول هر دو نوكيش مسيحي بودند و به سبك غربي لباس ميپوشيدند. كتاب آنها هم معرفي فرهنگ ژاپن بر اساس معيارهاي غربي و ديدگاه غربيها است.
اما اُكاكورا نويسنده «كتاب چاي» شيفته شرق و فرهنگ ژاپن بود. او نه تنها غرب را بر شرق برتر نميدانست، كه باور داشت در برخي از جنبهها به خصوص امور مرتبط با دين و اخلاق غرب به شرق نياز دارد. او در «كتاب چاي» با دستمايه قرار دادن هنر چاي كه هنر زندگي، آرامش و صلح است، موضعي تهاجمي در برابر غرب ميگيرد و ضمن دفاع از ژاپن و شرق، انتقاداتي را متوجه غرب و غربيان ميكند.
«كتاب چاي»، تصويري از ژاپن در شمايل كشوري فرهنگي و هنري در مقابل تصوير جنگجويي آن ميسازد. نويسنده سعي دارد تا از اين طريق توجه و احترام جهانيان را به فرهنگ صلح طلبي و هنرهاي كشورش جلب و در واقع نوعي ديپلوماسي بر مبناي درك فرهنگي ايجاد كند. همين مسأله سبب شده تا بيش از گذشت بيش از صد سال از نگارش «كتاب چاي»، بار ديگر اين كتاب مورد توجه قرار گيرد، چرا كه عصر حاضر بيش از هر زماني به روابط سياسي بر اساس درك ارزشها و فرهنگ متقابل دارد.