بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

کتاب لباس شخصی ها

انتشارات: نشر 27 بعثت
85,000 تومان
کتاب لباس شخصی ها
راوی کتاب حاج قاسم صادقی و نویسنده، جواد کلاته عربی
+ -

کتاب «لباس شخصی‌ها» به قلم جواد کلاته عربی، خاطرات شفاهی قاسم صادقی از خیابان ایران تا گروه فداییان اسلام است .

کتاب حاضر به خاطرات حاج‌ قاسم صادقی از زمان کودکی تا دوران حضورش در گروه فداییان اسلام و پیش از ورود به لشکر ۲۷محمد رسول‌‌الله (ص) می‌پردازد. این کتاب نتیجۀ بیست‌ و چهار جلسه (بیش از چهل ساعت) گفت‌وگوی چهره‌به‌چهره‌ نویسنده با راوی است و همچنین ساعت‌ها مکالمه تلفنی برای تکمیل خاطرات و اضافه کردن برخی جزییات می‌باشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«یک‌بار با برادرم علیرضا که چهار پنج سالی از من کوچک‌تر بود، فکر کردیم که عکس را کجا بزنیم. رفتم دوتا مقوا و یک تخته چوبی سه‌لا به ابعاد عکس خریدم. مقواها را با سوزن منگنه به دوطرف تخته چسباندم. بعد کلیشه را گذاشتم روی مقوا و با رنگ، تصویر امام را انداختم رویش. وقتی رنگ خشک شد، یک لایه مشمع پلاستیکی رویش کشیدم. دو گوشه بالای تخته را سوراخ کردم و سیم مفتول را چند لایه به صورت نیم‌دایره بین این دوتا سوراخ کشیدم. شب شد.‌ رفتم نانوایی سنگک محله‌مان. شن‌کش نانوایی‌اش را گرفتم. چون دسته‌اش کوتاه بود، یک دسته‌بیل بلند هم بهش اضافه کردم که دو متری به طول شن‌کش اضافه کند. بالای دسته‌بیل را هم با چند تا میخ به صورت قلاب درست کردم. سیم مفتول تابلوی عکس امام را گیر دادم به سرِ قلاب و انداختم روی سیم برقی که از عرض خیابان ایران رد می‌شد. صبح شد. حالا عابرهای پیاده و هر ماشینی که می‌آمد از خیابان عبور کند، لحظه‌ای می‌ایستاد و نگاهی به عکس می‌انداخت. بعد هم راهش را می‌کشید و می‌رفت. کم‌کم با راپورتِ خبرچین‌ها، سر و کله شهربانی و ساواکی‌ها پیدا شد. اما چون تابلوی عکس امام روی سیم برق بود، خودشان جرئت نکردند بهش دست بزنند. با اداره برق تماس گرفتند. نزدیک ظهر بود که چندنفری از شرکت برق با یک وانت آمدند. اما آن‌ها هم وسیله‌ای برای پایین آوردن تابلو نداشتند. حالا مردم هم جمع شده بودند و به آن‌ها و عکس امام نگاه می‌کردند.»

نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description

کتاب «لباس شخصی‌ها» به قلم جواد کلاته عربی، خاطرات شفاهی قاسم صادقی از خیابان ایران تا گروه فداییان اسلام است .

کتاب حاضر به خاطرات حاج‌ قاسم صادقی از زمان کودکی تا دوران حضورش در گروه فداییان اسلام و پیش از ورود به لشکر ۲۷محمد رسول‌‌الله (ص) می‌پردازد. این کتاب نتیجۀ بیست‌ و چهار جلسه (بیش از چهل ساعت) گفت‌وگوی چهره‌به‌چهره‌ نویسنده با راوی است و همچنین ساعت‌ها مکالمه تلفنی برای تکمیل خاطرات و اضافه کردن برخی جزییات می‌باشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«یک‌بار با برادرم علیرضا که چهار پنج سالی از من کوچک‌تر بود، فکر کردیم که عکس را کجا بزنیم. رفتم دوتا مقوا و یک تخته چوبی سه‌لا به ابعاد عکس خریدم. مقواها را با سوزن منگنه به دوطرف تخته چسباندم. بعد کلیشه را گذاشتم روی مقوا و با رنگ، تصویر امام را انداختم رویش. وقتی رنگ خشک شد، یک لایه مشمع پلاستیکی رویش کشیدم. دو گوشه بالای تخته را سوراخ کردم و سیم مفتول را چند لایه به صورت نیم‌دایره بین این دوتا سوراخ کشیدم. شب شد.‌ رفتم نانوایی سنگک محله‌مان. شن‌کش نانوایی‌اش را گرفتم. چون دسته‌اش کوتاه بود، یک دسته‌بیل بلند هم بهش اضافه کردم که دو متری به طول شن‌کش اضافه کند. بالای دسته‌بیل را هم با چند تا میخ به صورت قلاب درست کردم. سیم مفتول تابلوی عکس امام را گیر دادم به سرِ قلاب و انداختم روی سیم برقی که از عرض خیابان ایران رد می‌شد. صبح شد. حالا عابرهای پیاده و هر ماشینی که می‌آمد از خیابان عبور کند، لحظه‌ای می‌ایستاد و نگاهی به عکس می‌انداخت. بعد هم راهش را می‌کشید و می‌رفت. کم‌کم با راپورتِ خبرچین‌ها، سر و کله شهربانی و ساواکی‌ها پیدا شد. اما چون تابلوی عکس امام روی سیم برق بود، خودشان جرئت نکردند بهش دست بزنند. با اداره برق تماس گرفتند. نزدیک ظهر بود که چندنفری از شرکت برق با یک وانت آمدند. اما آن‌ها هم وسیله‌ای برای پایین آوردن تابلو نداشتند. حالا مردم هم جمع شده بودند و به آن‌ها و عکس امام نگاه می‌کردند.»