دفتر شهریار برای تسخیر دل مشتاق من طرفه هایی در آستین داشته است. اگر در بیست سالگی غزل های عاشقانه اش را دوست می داشتم و در سی سالگی - ای وای مادرم - او را می پسندیدم و در چهل سالگی با - هذیان دل - اش در آفاق شور و حال پرگشودم، امروز، در عین حال که تمامی آن شعرها را که سوگلی های بیست سالگی و سی سالگی و چهل سالگی ام بوده اند دوست می دارم، با غزل های جاافتاده تر پیرانه سرش خلوت می کنم. دیوان و دفتر او از کتاب های بالینی من است. کمتر شعری را از اشعار معاصران به اندازه ی هذیان دل خوانده و زمزمه کرده ام. این شعر و بسیاری دیگر از شعرهای شهریار گریزگاه های مهربان تنهایی های من و همدل و هم آواز شیدایی های من اند. اگر دفتر خواجه صحنه فال من بوده باشد، دیوان شهریار عرصه ی تماشای من است و...