این داستان درباره دختر نوجوانی است که به مدت یک هفته، آخرین روز زندگیاش را دوباره زندگی میکند. او برای اینکه بفهمد چرا این اتفاق برای او افتاده است و جلوی سرنوشتش را بگیرد، هر روز رفتار و کارهای کاملا متفاوتی را انجام میدهد. اما برخی از این کارها، چون با شخصیت او بسیار متفاوت است، موجب تعجب خانواده و دوستانش میشود. مهمترین کاری که او در این روزهای تکرارشونده انجام میدهد تلاش برای دوستی با دختر بیماری است که پیش از این در مدرسه با او رفتار خوبی نداشتهاست …
جی اشر، نویسنده کتاب «سیزده دلیل برای اینکه …» دربارۀ این کتاب مینویسد: هیچ راه دیگری ندارید، جز این که در جایجای این کتاب اشک بریزید.
این رمان با عنوان اصلی Before I Fall در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و بر اساس آن فیلمی نیز ساخته شد که آن هم به موفقیتهای بسیاری دستیافت.
داستان اینگونه آغاز میشود:
سامانتا در یکی روزهای ماه فوریه با زنگ تلفن از خواب بیدار میشود و به همراه دوستان صمیمیاش آلیسون، اِلودی و لیندزی راهی مدرسه میشود. او قرار است همان شب با دوستپسرش به یک مهمانی شبانه برود و از اینرو هیجانزده و تا حدودی نگران و مضطرب است. سامانتا سر کلاس یک دسته گل رُز به همراه یک یادداشت دریافت میکند اما پس از مدتی متوجه میشود که از سوی یکی دیگر از پسرهای کلاس است…