بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

پری دخت

75,000 تومان
نوشته حامد عسکری
«پری دخت» با زیرعنوان «مراسلات پاریس طهران» شامل نامه هایی است که به زبان و نثر قاجار نوشته شده اند و داستان های عاشقانه ای دارند. در این کتاب نامه هایی بین شخصی به نام سیدمحمود که در فرانسه درس طبابت می خواند و پریدخت که در تهران است رد و بدل می شود. در میان ۴۰ نامه خرده قصه هایی روایت می شود که قطعاً برای خوانندگان جالب خواهد بود.
+ -

بسم المعطر الحبيب 
تصدقت گردم ...
دردت به جانم منكه مردم و زنده شدم تا كاغذتان برسد، اين فراق لاكردار هم مصيبتي شده ...زن جماعت را كار خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار بگذار نكشد همين بي همدمي و فراق ميكشد... مرقوم فرموده بوديد به حبس گرفتار بوديد در دلمان انار پاره شد، پريدخت تو را بميرد كه مردش اسير امنيه چي ها بوده و او بي خبر در اتاق شانه نقره به زلف ميكشيده ... حي لايموت سر شاهد است كه حال و احوال دل ما هم كم از غرفه حبس شما نبوده ...اوضاع مملكت خوب نيست ... كوچه به كوچه مشروطه چي چونان نارنجهايي چروك و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آويزانند و جواب آزاديخواهي داغ و درفش است و تبعيد و چوب و فلك ... دلمان اين روزها به همين شيشه عطري خوش است كه از فرنگ مرسول داشته ايد و شب به شب بر گيس مي ماليم، سيد محمود جان ماديان ياغي و طغيانگري شده ام كه نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان ميكند و نه قند و نوازش بيگم باجي ... عرق همه در آورده ام و ركاب نميدهم ... بماند كه عرق خودم هم در آمده ... مي دانيد سيدجان زن جماعت بلوغاتي كه شد دلش بايد به يك جا قرص باشد ... صاحاب داشته باشد ... دل بي صاحاب زود نخ كش ميشود... چروك ميشود ... بوي نا ميگيرد ... بيد ميزند ... دل ابريشم است... نه دست و دلم به دارچين نويسي روي حلوا و شله زرد ميرود نه شوق وسمه و سرخاب سفيداب داريم ..ديروز روز بيگم باجي ابروهايمان را گفت پاچه بز! حق هم دارد وقتي آنكه بايد باشد و نيست چه فرق دارد پاچه بز بالاي چشممان باشد يا دم موش و قيطان زر ... به قول آقاجانمان : ديده را فايده آن است كه دلبر بيند ... شما كه نيستيد و خمره سكنجبين قزويني كه باب ميلتان بود بماند در زير زمين مطبخ و زهرماري نشود كار خداست ... چله ها بر او گذشته ... بر دل ما نيز... عمرم روي عمرتان آقا سيد به جدتان كه قصد جسارت و غر زدن ندارم ولي به والله بس است به گمانم آنقدري در فاكولته ي طب پاريس طبابت آموخته ايد كه به علاج بيماري فراق حاذق شده باشيد ... بس كنيد به طهران مراجعت فرماييد به داد دل ما برسيد ... تيمارش كنيد بعد دوباره برگرديد ... دلخوشكنك ما همين مراسلات بود كه مدتي تاخير افتاد و شيشه عطري كه رو به اتمامست ... زن را كه ميگويند ناقص العقل است درست هم هست عقل داشتيم كه پيرهنتان را روي بالش نميكشيديم و گره از زلف واكنيم و برآن بخسبيم ...شما كه مرديد شما كه عقلتان اتم و اكمل است ... شما كه فرنگ ديده ايد و درس طبابت خوانده ايد مرسوله مرقوم داريد بفرماييد اين ضعيفه ي ناقص العقل چه كند... 
تصدقت پريدخت
بوسه به پيوست است

نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description

بسم المعطر الحبيب 
تصدقت گردم ...
دردت به جانم منكه مردم و زنده شدم تا كاغذتان برسد، اين فراق لاكردار هم مصيبتي شده ...زن جماعت را كار خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار بگذار نكشد همين بي همدمي و فراق ميكشد... مرقوم فرموده بوديد به حبس گرفتار بوديد در دلمان انار پاره شد، پريدخت تو را بميرد كه مردش اسير امنيه چي ها بوده و او بي خبر در اتاق شانه نقره به زلف ميكشيده ... حي لايموت سر شاهد است كه حال و احوال دل ما هم كم از غرفه حبس شما نبوده ...اوضاع مملكت خوب نيست ... كوچه به كوچه مشروطه چي چونان نارنجهايي چروك و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آويزانند و جواب آزاديخواهي داغ و درفش است و تبعيد و چوب و فلك ... دلمان اين روزها به همين شيشه عطري خوش است كه از فرنگ مرسول داشته ايد و شب به شب بر گيس مي ماليم، سيد محمود جان ماديان ياغي و طغيانگري شده ام كه نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان ميكند و نه قند و نوازش بيگم باجي ... عرق همه در آورده ام و ركاب نميدهم ... بماند كه عرق خودم هم در آمده ... مي دانيد سيدجان زن جماعت بلوغاتي كه شد دلش بايد به يك جا قرص باشد ... صاحاب داشته باشد ... دل بي صاحاب زود نخ كش ميشود... چروك ميشود ... بوي نا ميگيرد ... بيد ميزند ... دل ابريشم است... نه دست و دلم به دارچين نويسي روي حلوا و شله زرد ميرود نه شوق وسمه و سرخاب سفيداب داريم ..ديروز روز بيگم باجي ابروهايمان را گفت پاچه بز! حق هم دارد وقتي آنكه بايد باشد و نيست چه فرق دارد پاچه بز بالاي چشممان باشد يا دم موش و قيطان زر ... به قول آقاجانمان : ديده را فايده آن است كه دلبر بيند ... شما كه نيستيد و خمره سكنجبين قزويني كه باب ميلتان بود بماند در زير زمين مطبخ و زهرماري نشود كار خداست ... چله ها بر او گذشته ... بر دل ما نيز... عمرم روي عمرتان آقا سيد به جدتان كه قصد جسارت و غر زدن ندارم ولي به والله بس است به گمانم آنقدري در فاكولته ي طب پاريس طبابت آموخته ايد كه به علاج بيماري فراق حاذق شده باشيد ... بس كنيد به طهران مراجعت فرماييد به داد دل ما برسيد ... تيمارش كنيد بعد دوباره برگرديد ... دلخوشكنك ما همين مراسلات بود كه مدتي تاخير افتاد و شيشه عطري كه رو به اتمامست ... زن را كه ميگويند ناقص العقل است درست هم هست عقل داشتيم كه پيرهنتان را روي بالش نميكشيديم و گره از زلف واكنيم و برآن بخسبيم ...شما كه مرديد شما كه عقلتان اتم و اكمل است ... شما كه فرنگ ديده ايد و درس طبابت خوانده ايد مرسوله مرقوم داريد بفرماييد اين ضعيفه ي ناقص العقل چه كند... 
تصدقت پريدخت
بوسه به پيوست است

مشتریانی که این کالا را خریدند، کالاهای زیر را نیز می خرند

زن آقا

نوشته زهرا کاردانی
85,000 تومان

ارتداد

رمان ارتداد
نوشته وحید یامین پور
95,000 تومان

سه دقیقه در قیامت

تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه شهید ابراهیم هادی
25,000 تومان

نخل و نارنج

روایت داستانی زندگی و زمانه شیخ مرتضی انصاری(ره)
نوشته وحید یامین پور
ویراست جدید
طرح جلد جدید
60,000 تومان

ماجرای فکر آوینی

(ویراست جدید و طرح جلد جدید)
نوشته وحید یامین پور
55,000 تومان