بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

پاییز حافظیه

انتشارات: نشر آموت
51,000 تومان
نویسنده: م. آرام
+ -

تنها ساکت جمع، من بودم که ترجیح می دادم بیشتر گوش کنم. چون می دانستم در چنین جمع هایی با آن اطلاعات بالا، اگر کم بیاوری کلاهت پس معرکه است. از آن گذشته، چون بحث تقابل اطلاعات و دانش های فردی بود، وقتی نسب به قبولاندن یک حرف جوگیر بشوی، خیلی از حرف هایی را هم که نباید بگویی، می گویی و بعد نی نشینی به غصه خوردن که چرا چنین گفتم و چنان!

نفیسه گفت:

- اتفاقا یونگ، یه جایی می گه: در برابر هر چیزی مقاومت به خرج بدی، اون موضوع سمج تر می شه.

علیرضا گفت:

- راز ... راندا برن!

نفیسه ادامه داد:

- دقیقا. مثل یه توپ که اون رو با کش به دستت بسته باشی. پرتابش می کنی، ولی با شدت بیشتری به سمت خودت بر می گرده.

نازنین گفت:

- و خیلی هم جالبه که اگه توپ رو به مشکلات تشبیه کنیم، همه چیز با یه فکر شروع می شه. بعد با ابراز اون به دیگران، فکر گسترش پیدا می کنه و به صورت یه معضل خودش رو نشون می ده. گمونم همون راز بود علیرضا، نه؟

علیرضا سر تکان داد و نازنین افزود:

- آره ... بعد می گه: دلیلش اینه که مردم هم فکرهای بیشتری روی فکر تو می گذارن و این باعث می شه فکر تو، گاهی به عینه توی زندگیت اتفاق بیفته... می تونیم به پاک سازی ذهن از زوائد و زوم کردن روی یه چیز بی طرف تشبیهش کنیم. چیزی که به واقع ذهن رو از درگیری به افکار مسموم دور کنه و  آرامش و خوش بینی رو با خودش بیاره.

در این بین، من به خودم فکر می کردم و این که همیشه نسبت به ناصر و با او بودن، حساسیت داشتم و درست همان شد که نباید بشود. نمی دانم از چه کتابی حرف می زدند. راز؟ ... از دهانم پرید:

- گفتنش راحته، ولی خیلی تفاوت داره با این که درون یه واقعیت وحشتناک زندگی کنی. حالا هر چقدر بخواهی قشنگ فکر کنی، باز حقیقت ِ حال مهمه. تصور یه رویا، می تونه آدم رو از حقیقت تلخی که گریبانش رو گرفته، خلاص کنه؟

کمی جمع ساکت شد، بعد صدایی از بالای سرم گفت:

- در واقع همه پیام کتاب راز هم همینه ... قانون جذب.

برگشتم و به صاحب صدا نگاه کردم. حسن پور بود. از معدود بچه های دانشگاه بود که جز در موارد ضروری خودش را قاطی هر مسئله ای نمی کرد.

پرسیدم: " قانون چی؟"

- جذب.

نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description

تنها ساکت جمع، من بودم که ترجیح می دادم بیشتر گوش کنم. چون می دانستم در چنین جمع هایی با آن اطلاعات بالا، اگر کم بیاوری کلاهت پس معرکه است. از آن گذشته، چون بحث تقابل اطلاعات و دانش های فردی بود، وقتی نسب به قبولاندن یک حرف جوگیر بشوی، خیلی از حرف هایی را هم که نباید بگویی، می گویی و بعد نی نشینی به غصه خوردن که چرا چنین گفتم و چنان!

نفیسه گفت:

- اتفاقا یونگ، یه جایی می گه: در برابر هر چیزی مقاومت به خرج بدی، اون موضوع سمج تر می شه.

علیرضا گفت:

- راز ... راندا برن!

نفیسه ادامه داد:

- دقیقا. مثل یه توپ که اون رو با کش به دستت بسته باشی. پرتابش می کنی، ولی با شدت بیشتری به سمت خودت بر می گرده.

نازنین گفت:

- و خیلی هم جالبه که اگه توپ رو به مشکلات تشبیه کنیم، همه چیز با یه فکر شروع می شه. بعد با ابراز اون به دیگران، فکر گسترش پیدا می کنه و به صورت یه معضل خودش رو نشون می ده. گمونم همون راز بود علیرضا، نه؟

علیرضا سر تکان داد و نازنین افزود:

- آره ... بعد می گه: دلیلش اینه که مردم هم فکرهای بیشتری روی فکر تو می گذارن و این باعث می شه فکر تو، گاهی به عینه توی زندگیت اتفاق بیفته... می تونیم به پاک سازی ذهن از زوائد و زوم کردن روی یه چیز بی طرف تشبیهش کنیم. چیزی که به واقع ذهن رو از درگیری به افکار مسموم دور کنه و  آرامش و خوش بینی رو با خودش بیاره.

در این بین، من به خودم فکر می کردم و این که همیشه نسبت به ناصر و با او بودن، حساسیت داشتم و درست همان شد که نباید بشود. نمی دانم از چه کتابی حرف می زدند. راز؟ ... از دهانم پرید:

- گفتنش راحته، ولی خیلی تفاوت داره با این که درون یه واقعیت وحشتناک زندگی کنی. حالا هر چقدر بخواهی قشنگ فکر کنی، باز حقیقت ِ حال مهمه. تصور یه رویا، می تونه آدم رو از حقیقت تلخی که گریبانش رو گرفته، خلاص کنه؟

کمی جمع ساکت شد، بعد صدایی از بالای سرم گفت:

- در واقع همه پیام کتاب راز هم همینه ... قانون جذب.

برگشتم و به صاحب صدا نگاه کردم. حسن پور بود. از معدود بچه های دانشگاه بود که جز در موارد ضروری خودش را قاطی هر مسئله ای نمی کرد.

پرسیدم: " قانون چی؟"

- جذب.

برچسب های محصول