بعد از خواندن کتاب «کفشباز» ـ خاطرات بنیانگذار شرکت نایکی، فیل نایت ـ حالا نوبت آن رسیده که داستان خواندنی و ناگفتهی شرکت نتفلیکس را بشنویم؛ اینکه چطور نتفلیکس از یک ایده به یک شرکت بزرگ تبدیل شد. داستانی به قلم همبنیانگذار و اولین مدیرعامل شرکت، مارک رندولف.روزیروزگاری شرکتهایی که توی مغازهشان فیلمهای ویدیویی اجاره میدادند، برای خودشان برووبیایی داشتند. مشتریان مجبور بودند در صورت دیربرگرداندن فیلمها، هزینهی دیرکرد پرداخت کنند. حالا محصولِ ایدهپردازی رندولف با بیش از صدوپنجاه میلیون مشترک، پیروزیش انکارناپذیر است. اما وقتی تحولآفرینترین شرکت استارتآپیِ قرن بیستویکم کار خود را آغاز کرد، کمتر کسی به آن ایمان داشت و البته که با مشکلات فراوانی دستوپنجه نرم کرد. داستان تحولآفرین مارک رندولف طی این مسیر نشان میدهد که چطور فردی با شهامت، غریزه و اراده میتواند دنیا را دگرگون کند، حتی با ایدهای که بسیاری فکر میکنند هرگز به جایی نمیرسد.اما چیزی که در این کتاب میخوانید، تنها داستانهای پشتپرده یکی از پیشگامترین شرکتهای دنیا نیست. این کتاب سرشار از فراز و فرودهای غیرمنتظره است، قلمی که ارزشش را دارد تا کتاب را یک نفس بخوانید، کتابی که به بعضی از اساسیترین سؤالات دربارهی خطرپذیری در کار و زندگی پاسخ میدهد: از کجا کارمان را شروع کنیم؟ چطور ناامیدی و شکست را پشت سر بگذاریم؟ چطور با موفقیت کنار بیاییم؟ اصلاً موفقیت چیست؟ از ایدهپردازی تا تشکیل تیم، تا اینکه زمانِ درستِ عقبنشینی چه وقتیست. کتاب «هرگز به جایی نمیرسد»، مصداق بارزی از این گفتهی قدیمی است: «از رؤیاهایت دست نکش!» و در عین حال، یکی از پرماجراترین و دقیقترین داستانهای کارآفرینیِ زمانِ ماست.