بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

نفس عمیق

انتشارات: نشر آموت
10,000 تومان
نوشته: یوریک کریم مسیحی
+ -

اول بهار بود و جایی بودم که پیش‌تر ندیده بودمش. می‌گفت بهشت است. همه‌جا سبز بود و گندم‌زاری جوان و نابالغ و سبز هم بود. میان‌شان رفتم و دستم را می‌کشیدم به سرشان و تیزی سوزنک‌هاشان قلقلکم می‌داد. لباس نازک گلدار تنم بود که به نسیم تکان می‌خورد. موقع رفتن سرم را بلند کردم دیدم جوانی همسن خودم در یک قدمی‌ام ایستاده. دهانش کمی باز بود و با حیرت داشت نگاهم می‌کرد. بار اول بود او را می‌دیدم، اما انگار سال‌ها بود که می‌شناختمش یک قدم آمدم جلو و دستم را گرفت و گذاشت روی صورتش. صورتش داغ بود. گفتم، جوری گفتم که انگار سال‌هاست می‌شناسمش، پرسیدم: «تب داری؟» گفت: «تب تو را دارم!»باران گرفت روی لباس نازکم.

نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description

اول بهار بود و جایی بودم که پیش‌تر ندیده بودمش. می‌گفت بهشت است. همه‌جا سبز بود و گندم‌زاری جوان و نابالغ و سبز هم بود. میان‌شان رفتم و دستم را می‌کشیدم به سرشان و تیزی سوزنک‌هاشان قلقلکم می‌داد. لباس نازک گلدار تنم بود که به نسیم تکان می‌خورد. موقع رفتن سرم را بلند کردم دیدم جوانی همسن خودم در یک قدمی‌ام ایستاده. دهانش کمی باز بود و با حیرت داشت نگاهم می‌کرد. بار اول بود او را می‌دیدم، اما انگار سال‌ها بود که می‌شناختمش یک قدم آمدم جلو و دستم را گرفت و گذاشت روی صورتش. صورتش داغ بود. گفتم، جوری گفتم که انگار سال‌هاست می‌شناسمش، پرسیدم: «تب داری؟» گفت: «تب تو را دارم!»باران گرفت روی لباس نازکم.

برچسب های محصول