دستهای از ماهیها از کف دریا و نزدیک صدفها میچرخند تا با گوشت صدفهایی که صیادان رها میکنند، سیر شوند. تشکیل این مرواریدها نتیجهی یک اتفاق ساده است، پیدا کردنشان هم حاصل بخت و اقبال؛ نوازش دست خداوند یا خدایان یا هر دو برپشت آدمی.«در شهر همه داستان مروارید بزرگ را تعریف میکنند، داستان اینکه چطور ژیدا شد و چطور دوباره از دست رفت.» مروارید داستان فرودستانی است که آرزوهای خود را در اعماق آب جستوجو میکنند. مردمانی که دستهای ژنهان قدرت آنها را از حق حقداشتن محروم کردهاند. «اگر این داستان تمثیلی باشد، هرکس معنای درخور حال خود را در آن مییابد و زندگی خودش را در آن میبیند.»