اینجا شرجی روحم نفس گیرتر از شرجی تنم شده.از آرامش بعضی از همسفران متعجبم.به خواب راحتی رفته اند. مثل اینکه این راه را خوب بلدند . به روزهای آینده فکر می کنم . میقات و لباس هایش ، خدا و خانه اش ،شیطان و تیرها و ستون هایش ، سرم و موهایش ، ابوقبیس و کوه هایش ... چه سور و ساتی می شود. در این افکارم که....