بریده ای از کتاب : در یک دیدار در همان حدود زمانی، بایک نفر دیگر که او هم سابقاً زندانی بود صحبت کردم. وی در دورانی که آن کشتار دسته جمعی اتفاق افتاد به عنوان آشپز در زندان کار کرده بود. بعد از تیراندازی که چندین ساعت طول کشید و مثل فرو رفتن مته ای در مغز بود، نگهبانان زندان جعبه ای پر تز ساعت و حلقه هیا خون آلود برایش آوردند و از او خواستند آنها را بشوید و تمیز کند... مرد آشپز تعداد ساعت ها را به خاطر سپرده بود. ... شهادت دادن او باعث شد که به مبارزان و نهادهای حقوق بشری، سرنخ اولیه ای از تعداد کشته های آنروز داده شود.