ایدۀ نوشتن رمان استاد پترزبورگ از جایی آغاز شد که پسر بیست و سه سالۀ کوتسی به شکل مشکوکی از ارتفاع سقوط می کند و جان می بازد. این کتاب پاسخ ادبی نویسنده است به این برهه از زندگی خویش. او می خواست داستانی اتوبیوگرافیک دربارۀ پدری بنویسد که پسرش را از دست داده است. اما رنج فقدان پسرش چنان برای او سخت بود که باعث شد در رمانش علاوه بر ادبیات به تاریخ هم پناه ببرد.
بریده ای از کتاب :
دانستن ذات آدمها دردی را دوا نمیکند، مگر نه؟ منطورم اینست که هرقدر هم آدم به پیری فکر کند، در نهایت این ذات آدم است که هدایتش میکند چه کار کند و چه کار نکند. وقتی یک نفر دست به کاری زده که در ذات اوست، اعدام کردنش چه فایده ای دارد؟ مثل اینست که گرگ را به خاطر خوردن بره اعدام کنید. ذات گرگها را که عوض نمیکند. می کند؟ یا اعدام مردی که عیسی را لو داد....