داستان در یک خانوادهی مهاجر یهودی در نیویورک اتفاق می افتد چهار فرزند گلد تصمیم میگیرند که به دیدن یک زن مرموز غیبگو بروند و آن زن تاریخ دقیق مرگشان را به آنها میگوید. آنها در اینباره تا سالها با هیچکس سخن نمیگویند تا زمان فوت پدرشان. در ادامه داستان، همه از هم جدا شده و به دنبال زندگی خود به جاهای مختلف میروند و داستان در چهار بخش ادامه مییابد و هر بخش به یکی از فرزندان اختصاص دارد که ماجراهایی که تجربه خواهند کرد را تا زمان مرگشان بیان میکند.